دوستت می دارم بی آنکه بخواهمت
سال گَشتگیست این
که به خود درپیچی ابروار
بِغُرّی بی آنکه بباری؟
سال گشتگیست این
که بخواهی اش
بی اینکه بیفشاری اش؟
سال گشتگیست این؟
خواستن اش
تمنایِ هر رگ
بی آنکه در میان باشد
خواهشی حتا؟
نهایتِ عاشقیست این؟
آن وعدهی دیدارِ در فراسوی پیکرها؟