وقتی تو جوان بودی
و قلبت یک کتاب گشوده بود
تو عادت داشتی بگویی،"زندگی کن و بگذار زندگی کند."
(تو میدانی اینکار را میکردی،
تو میدانی اینکار را میکردی،
تو میدانی اینکار را میکردی).
ولی هرگاه این جهان دائما" در حال تغییر که ما در آن زندگی میکنیم تو را وادار به تسلیم کرده و اشک تو را در آورد...
بگو، "زندگی کن و بگذار بمیرد."
(زندگی کن و بگذار بمیرد.)
زندگی کن و بگذار بمیرد.
(زندگی کن و بگذار بمیرد.)
این برای تو چه اهمیتی داره؟
وقتی تو کاری برای انجام دادن داری،
تو باید آنرا خوب انجام دهی
تو باید طرف دیگر را شماتت کنی،
تو عادت داشتی بگویی،"زندگی کن و بگذار زندگی کند."
(تو میدانی اینکار را میکردی،
تو میدانی اینکار را میکردی،
تو میدانی اینکار را میکردی).
ولی هرگاه این جهان دائما" در حال تغییر که ما در آن زندگی میکنیم تو را وادار به تسلیم کرده و اشک تو را در آورد.
بگو، "زندگی کن و بگذار بمیرد."
(زندگی کن و بگذار بمیرد.)
زندگی کن و بگذار بمیرد.
(زندگی کن و بگذار بمیرد.)