افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
وز دست اجل بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران دنیا چون شد
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
وز دست اجل بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران دنیا چون شد
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
وز دست اجل بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران دنیا چون شد
افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
وز دست اجل بسی جگرها خون شد
کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران دنیا چون شد
افسوس که نامهٔ جوانی طی شد
وان تازهبهار زندگانی دی شد
حالی که ورا نام جوانی گفتند
معلوم نشد که او کِیْ آمد، کِیْ شد!
افسوس که نامهٔ جوانی طی شد
وان تازهبهار زندگانی دی شد
حالی که ورا نام جوانی گفتند
معلوم نشد که او کِیْ آمد، کِیْ شد!
افسوس که نامهٔ جوانی طی شد
وان تازهبهار زندگانی دی شد
حالی که ورا نام جوانی گفتند
معلوم نشد که او کِیْ آمد، کِیْ شد!
افسوس که نامهٔ جوانی طی شد
وان تازهبهار زندگانی دی شد
حالی که ورا نام جوانی گفتند
معلوم نشد که او کِیْ آمد، کِیْ شد!
افسوس که نامۀ جوانی طی شد
وین تازه بهار ارغوانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد کی شد
افسوس که نامۀ جوانی طی شد
وین تازه بهار ارغوانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد کی شد
افسوس که نامۀ جوانی طی شد
وین تازه بهار ارغوانی دی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شباب
افسوس ندانم که کی آمد کی شد